انیموس T. S. الیوت

  • 2022-07-18

من در اواخر دهه 1990 کار خود را به عنوان نویسنده شروع کردم ، با یک منتقد ادبیات قدیمی تر آشنا شدم که در مورد "خرد کردن" افراد با بررسی های منفی خود صحبت کردم. او با طعنه آمیز گفت ، اما هنوز هم با یک گل آلود عفونی خاص - دانستن این دقیقاً همان چیزی است که نویسندگان خلاق منتقدین را به فکر مخفیانه متهم می کنند. برای اینکه یک منتقد از خرد کردن یک نویسنده یا کتاب لذت ببرد ، نشان می دهد که وی با تجاوز و حسادت به شدت به عنوان داوری بی طرفانه اداره می شود. به نظر می رسید منتقد انگلیسی ، سیریل کانولی وقتی نوشت که عملکرد منتقد این است که در دروازه های پارناسوس بایستد ، جایی که نویسندگان برای پذیرش در جاودانگی صف می شوند و هر کس قدم به جلو می کشد تا او را با سرش بریزد. یک باشگاه

اما صرفاً هرگز نمی تواند کسی را به نوشتن انتقادات ماندگار یا واقعاً جالب ترغیب کند - همه این که می تواند تولید کند ، مشاغل Hatchet است که به منظور تخریب به جای متقاعد کردن ، طراحی شده است.(در واقع ، چه کسی اکنون بررسی های کانولی را می خواند؟) اگر من به عنوان یک نویسنده جوان ، به ایده خرد کردن نوشتن بد ، بیشتر در روح فریاد نبرد ولتیر علیه کلیسا ، écrasez l'Ifme —a نوع اصولی بودخشم در نقض ادبیات. این ایده بیش از افراد مسن ، که تقریباً همیشه از آن قدردانی می کنند ، به همان دلیلی که همه نوع آرمان گرایی تهاجمی در درجه اول برای جوانان جذاب است ، مورد توجه منتقدان جوان قرار می گیرد. آنها هنوز نمی دانند که میانه رو بودن یک ناهنجاری نیست بلکه راه جهان است ، و نه قدرت کافی برای همدلی برای جلوگیری از صدمه زدن به افراد واقعی به نام یک ایده آل انتزاعی ندارند.

با این حال ، من همچنان اعتقاد دارم که هر منتقد که می خواهد چیزی ماندگار بنویسد - که معتقد است انتقاد می تواند گونه ای از ادبیات باشد - باید تا حدودی از پرخاشگری بنویسد. یا شاید یک کلمه بهتر ، Animus ، به معنای یک قصد ثابت ، یک جزئی بودن باشد. روزنامه نگاری ادبی ادبیات و ایده ها را به عنوان آنها توصیف و توضیح می دهد - روشی که ادموند ویلسون ، یک روزنامه نگار استاد ، مدرنیسم در قلعه و مارکسیسم اکسل در ایستگاه فنلاند توضیح داد. انتقاد سعی می کند ادبیات و ایده ها را در جهت آنچه باید باشد حرکت کند.

او نویسنده ای نادری بود که بهترین مقاله ها به اندازه بهترین اشعار او قابل توجه و تأثیرگذار بود.

تعداد کمی از منتقدین در تاریخ در این تلاش موفق تر از T. S. الیوت بوده اند ، که شعر و انتقاد او به طور همزمان برای تعریف مجدد شیوه فکر قرن بیستم در مورد ادبیات کار می کرد. او نویسنده ای نادری بود که بهترین مقاله ها به اندازه بهترین اشعار او قابل توجه و تأثیرگذار بود. در سالهای پس از جنگ جهانی اول ، او در هر دو ژانر ، یک کلاچ از شاهکارها را تولید کرد: شعرهایی مانند "Gerontion" (1919) و The Waste Land (1922) با مقاله هایی مانند "سنت و استعداد فردی" (1919) و "" متناوب شد. شاعران متافیزیکی "(1921). در سخنرانی های نورتون در سال 1932 در هاروارد ، الیوت به عنوان موضوع خود "استفاده از شعر و استفاده از انتقاد" را در نظر گرفت و نویسندگانی که او روی آن متمرکز شده بود ، تقریباً همه منتقدین شاعران بودند ، از جان دردن در قرن هفدهم تا متیو آرنولد در این کشورنوزدهماینکه او خود آخرین و شاید بزرگترین عضو این نسب بود ، ضمنی باقی مانده بود ، اما در آن زمان نیازی به بیان صریح نبود.

شاعر-انتقاد در ادبیات انگلیسی نهادی بوده است زیرا معمولاً فقط یک هنرمند دارای انیمیشن سرسخت است ، این اعتقاد که هنر باید یک راه باشد نه دیگری ، این امر باعث انتقاد جالبی می شود. نوشتن چیز جدید این است که دلالت بر این دارد که نوشتاری که از قبل وجود دارد کافی نیست. البته ، این هرگز نمی تواند کاملاً صحیح باشد: همیشه در حال حاضر بیش از حد کافی ادبیات برای اشغال هر خواننده برای یک عمر وجود دارد. فقط خودخواهی یک هنرمند ، یقین او که او چیز جدیدی برای ارائه ندارد که جهان نباید بدون آن باشد ، به او چشم انداز مثمر ثمر در مورد ادبیات مورد نیاز برای دیدن آن را کمبود می دهد. نظریه هارولد بلوم در مورد "اضطراب نفوذ" اظهارات رسمی به این عنصر آگونیستی در همه جاه طلبی های هنری داد. بلوم می نویسد: "تصور نادرست تفسیر است" ، این بدان معناست که از جمله چیزهای دیگر ، همه شعرهای موجود را به ضرر خود تفسیر می کند تا جایی برای چیز جدیدی ایجاد کند.

خصومت خود B Lo OM به الیوت دارای منابع مختلف ادبی و ایدئولوژیکی است ، اما مهمترین آنها فقط این خصومت بیانگر "فرزندان" برای "پیشرو" است. زیرا این الیوت بود که برای اولین بار در مقاله خود "سنت و استعداد فردی" این دیالکتیک را تدوین کرد. با این حال ، از نظر شخصیتی ، جایی که بلوم رابطه گذشته و حال را از نظر اضطراب و رقابت توصیف می کند ، الیوت بر تنظیم متقابل تأکید می کند که هر دو طرف را به هماهنگی می رساند ، یا همانطور که می گوید ، "انطباق":

سفارش موجود قبل از رسیدن کار جدید کامل می شود. برای تداوم نظم پس از نظارت بر تازگی، کل نظم موجود باید، اگر تا حدی اندک باشد، تغییر کند. و بنابراین روابط، نسبت ها، ارزش های هر اثر هنری نسبت به کل باز تنظیم می شود. و این انطباق بین قدیم و جدید است.

برای الیوت، انتقاد یکی از ابزارهای تأثیرگذاری بر این تعدیل است. او می‌نویسد: «منتقد شاعر شعر را نقد می‌کند تا شعر بیافریند.» و مطمئناً درست است که الیوت منتقد به ایجاد ذوقی که الیوت شاعر از آن لذت می‌برد کمک کرد، حتی اگر - یا بهتر، دقیقاً به این دلی ل-کار در این دو ژانر از نظر لحن و رویکرد بسیار متفاوت بود. The Waste Land به طور معروف بسیاری از اولین خوانندگان خود را با صداهای تکه تکه، کنایه آمیز و آشفته خود گیج کرد. یکی از منتقدان (پدر رمان‌نویس اولین واگ) آن را اثر یک «هولوت مست» نامید. در حال حاضر تسلیم شدن در برابر چنین واکنشی آسان است، اما نادیده گرفتن نیروی تحریک آمیز و برهم زننده ای که الیوت عمداً در «سرزمین بیهوده» به وجود آورده است، اشتباه است. شاعران برجسته انگلیسی آن دوره، به اصطلاح گرجی‌ها بودند که به زبان ساده و محیط‌های روستایی علاقه داشتند - به عنوان مثال، در «شخخن‌زن» گوردون باتملی:

فصل ها تغییر می کنند، و سپس باز می گردند.

با این حال، با روش‌های کورکورانه،

هر چند ممکن است کوچک شوم یا مشتاق باشم،

شخم زن روزهای من را اندازه می گیرد.

هکتار او در سال گذشته ریشه داد.

امسال دانه های درخشانی دارد.

بهار آینده علف های نهال ظاهر می شوند:

سپس ریشه و دوباره ذرت و علف.

خواننده‌ای که بر روی آیاتی مانند این آموزش می‌دید – که صریح با یک صدای غزلی واحد، با استفاده از ایده‌ها و تصاویری که برای شاعران یونانی و لاتین آشنا بود – صحبت می‌کرد، فقط می‌توانست از باز کردن سرزمین بایر و یافتن خطوطی مانند این ناراحت شود:

مرواریدهایی هستند که چشمان او بودند.

«زنده هستی یا نه؟چیزی تو سرت نیست؟»

اوه اوه آن راگ شکسپهر-

در نگاه اول، بی نظمی در اینجا - صداهای متقاطع و کنایه های درهم آمیخته که قرن ها را در بر می گیرد - به خوبی می تواند شبیه رونوشت مستقیم یک ذهن آشفته به نظر برسد. اما لحن بزرگ انتقاد الیوت فوراً این احتمال را از بین می برد. بدیهی است که نویسنده مقاله ها فردی با هوش و قضاوت است، نویسنده ای که دقیقاً می داند دارد چه می کند. نتیجه این است که آنچه در شعر او مانند هرج و مرج به نظر می رسد در واقع باید دشواری عمدی انتخاب شده باشد که تشخیص کارکرد آن به عهده خواننده است.

در حقیقت ، الیوت در انتقاد خود استدلال می کند که مشکل تنها رویکرد ممکن برای یک شاعر واقعاً مدرن است. وی در مقاله خود "شاعران متافیزیکی" ، این پرونده را برای توانبخشی آن مکتب شاعران انگلیسی قرن هفدهم ، مانند جان دون و اندرو مارول ، که مدت ها به دلیل مصنوعی بودن و بیش از حد پرشور از آن تحقیر شده بودند ، ساخت. دوره بعدی شعر انگلیسی ، نوع نوشتن خود را پشت سر گذاشت و در عوض لفاظی های صوتی میلتون ، تعادل Urbane پاپ ، خیال غنی کیتس و شلی را پرورش داد. این ساموئل جانسون بود که این مدرسه را "شاعران متافیزیکی" نامید و او قصد نداشت به عنوان یک تعارف باشد."تقویت آنها هیچ محدودیتی نداشت. آنها نه تنها دلیل را پشت سر گذاشتند ، بلکه در پشت سر آنها فانتزی کردند و ترکیبی از شکوه و عظمت گیج کننده را تولید کردند که نه تنها نمی توان اعتبار کرد ، بلکه نمی توان تصور کرد. "جانسون در زندگی خود از شاعران در سال 1779 نوشت.

تقریباً صد و پنجاه سال بعد ، الیوت اصرار دارد که دیدگاه استاندارد جانسونیان از تاریخ شاعرانه چیزهایی را به عقب برگرداند. متافیزیکی ها بن بست نبودند ، بلکه در عوض تجسم یک نشاط فکری که شعر برای کشف مجدد نیاز دارد. اگر آنها عجیب و مصنوعی به نظر برسند ، فقط به این دلیل است که خوانندگان انگلیسی این انتظار را از دست داده اند که یک شاعر باید از ذهن و همچنین گوش و قلب استفاده کند. مقاله الیوت با ترسیم یک خط مستقیم از قرن هفدهم به بیستم نتیجه می گیرد:

شاعران در تمدن ما ، همانطور که در حال حاضر وجود دارد ، باید دشوار باشد. تمدن ما تنوع و پیچیدگی زیادی را درک می کند ، و این تنوع و پیچیدگی ، بازی بر روی یک حساسیت تصفیه شده ، باید نتایج متنوعی و پیچیده ای به همراه داشته باشد. شاعر باید بیشتر و جامع تر ، هوس تر ، غیرمستقیم تر ، غیرمستقیم تر شود تا مجبور شود در صورت لزوم ، زبان را به معنای خود جابجا کند.

بدیهی است ، این دفاع از شاعران زمین زباله است که الیوت سال بعد آن را منتشر می کند. الیوت در اینجا آنچه را که منتقد آمریکایی Yvor Winters بعداً به عنوان "مغالطه شکل تقلید" حمله کرد ، پیشنهاد می کند - ایده ای که بیان تجربه درونی هرج و مرج نیاز به ایجاد هرج و مرج زبان دارد. اما این مشخصه الیوت است که او ضمانت سنتی بی عیب و نقصی را برای دشواری و پیچیدگی پیدا می کند که در آیه خودش بسیار انقلابی به نظر می رسد. هلوت مست به نظر می رسد بیشتر از تاریخ شعر و منابع پنهان آن تاریخ ، بیشتر از مخالفانش می داند.

با این حال ، با این سؤال که او تصور می کرد یک خواننده از او سؤال می کند ، کشتی گرفت: چرا کسی قادر به نوشتن اشعار عالی است که می تواند وقت خود را صرف نوشتن نثر انتقادی کند؟الیوت انتقاد عظیمی را نوشت - تولید نثر او حداقل از ده به یک از آیه خود فراتر می رود - اما او هرگز نتوانست به فرمول رضایت بخش از انگیزه های خود برسد. مطمئناً او مایل نیست استدلال كند كه انتقاد را می توان مانند شعر به خاطر خودش نوشت - یعنی در اصطلاح فلسفی او ، "اتوتلیك" به خودی خود پایان می یابد. تکریم وی به شعر ، او را وادار کرد که انتقاد را به عنوان شکل پایین تر از نوشتن ، یک کمکی به ادبیات و نه خود ادبیات ببیند. در این الیوت با اکثر عقاید ادبی در طول تاریخ موافقت کرد. هیچ کس از انتقاد آنچه که کیتس درباره شعر گفت ، نگفت که باید به طور طبیعی به عنوان برگ به یک درخت بیاید. به نظر می رسد انتقاد از بی فوری ناتوان است زیرا همیشه لزوماً در مورد چیزی است - در مورد ادبیات ، که رابطه مستقیم با زندگی و زبان فقط می تواند به آن حسادت کند.

پنجاه سال قبل از اینکه الیوت با این مشکل کشتی بگیرد ، متیو آرنولد ، یک شاعر-انتقادی را نیز ناراحت کرده بود که از بسیاری جهات الگوی نقش الیوت و همچنین به همین دلیل ، هدف مکرر طعنه وی بود. هنگامی که الیوت خود را به فکر هدف انتقاد در مقاله اصلی اولیه ، "منتقد کامل" ، از سال 1920 ، او این کار را در گفتگو با مقاله 1864 آرنولد "عملکرد انتقاد در حال حاضر" انجام داد.

الیوت می نویسد ، انتقاد از یک هنرمند "انتقاد خواهد بود و نه رضایت از یک آرزوی خلاق سرکوب شده."

آرنولد ، مانند الیوت ، در یک کار خواستار کار کرد-شاعر قرن نوزدهم یک بازرس مدرسه ، شاعر قرن بیستم بود که یک منشی و ناشر بانک-و هر دو شعر نسبتاً کمی تولید کردند. با این حال ، آنها بخش اعظم نوشته های خود را ، به ویژه هرچه پیرتر می شدند ، به مقاله های انتقادی در مورد ادبیات ، دین و سیاست اختصاص دادند. وقتی آرنولد در مورد عملکرد انتقاد می نویسد ، یادداشت خاصی از عذرخواهی وجود دارد. آرنولد می گوید ، این بسیار خوب است که نشان می دهد یک نویسنده بهتر از انتقاد روی آفرینش تمرکز دارد ، اما اگر کسی به سادگی استعداد بیشتری برای انتقاد داشته باشد ، چه می شود؟او می نویسد: "انتظار تقریباً بیش از حد است که از طبیعت فقیر انسانی انتظار داشته باشیم ، که مردی که قادر به ایجاد برخی از آنها در یک خط ادبیات است ، باید برای خیر بیشتر جامعه ، داوطلبانه خود را به ناتوانی و مبهم در دیگری محکوم کند."با اشاره به سختی پنهان به خودش.

در حالی که آرنولد به راحتی می پذیرد که «قدرت انتقادی در رتبه پایین تری نسبت به خلاق است»، او به دفاع از منتقد، به ویژه در زمینه ادبیات انگلیسی قرن نوزدهم ادامه می دهد. او استدلال می کند که خلق آثار نابغه برای نویسندگان در هر عصری باز نیست. نویسنده برای رسیدن به اوج تراژدی یونانی یا درام الیزابتی، به فرهنگی سالم نیاز دارد تا «عناصر» و «مواد» کارش را در اختیار او بگذارد – مهم‌تر از همه، ایده‌های حیاتی و معتبر. و اینجاست که منتقد وارد می‌شود: این بر عهده منتقد است که «موقعیت فکری را ایجاد کند که نیروی خلاق بتواند به نحو سودآوری از آن بهره‌مند شود» با تمایز قائل شدن بین آنچه اصیل و حقیر در هنر و اندیشه عصر خود است.

در انگلستان ویکتوریایی، که آرنولد آن را اهل فلسفه و از نظر فکری استانی می‌دید، زمینه فعالیت گسترده‌ای برای چنین منتقدی وجود داشت - نه فقط در حوزه ادبیات، بلکه در سیاست و جامعه نیز. آرنولد می‌گوید: «زندگی و جهان در دوران مدرن چیزهای بسیار پیچیده‌ای دارند، خلق یک شاعر مدرن، که ارزش زیادی داشته باشد، مستلزم تلاش انتقادی بزرگی است که پشت آن است. مفهوم این است که، در حالی که خود او در زمان نامناسبی به دنیا آمده تا شاعری بزرگ شود، حداقل می تواند با کار انتقادی خود به شکوفایی آینده شعر کمک کند. او با مقایسه خود با موسی در کوه نبو نتیجه می گیرد:

به آن سرزمین موعود، ورود به آن متعلق به ما نخواهد بود و در بیابان خواهیم مرد. مطمئناً بهترین عنوانی خواهد بود که برای آیندگان قابل احترام است.

مقاله اولیه الیوت «نقد کامل» دفاع نسبتاً متفاوتی از نقد ارائه می‌کند و استدلال می‌کند که تنها نویسنده خلاق است که می‌تواند منتقد ادبی مناسبی باشد. او این نکته را با حمله به دو منتقدی که در واقع عمیقاً مدیون آنها بود، بیان می‌کند: آرنولد، که او را در پاراگراف اول مقاله به‌عنوان «به جای یک منتقد، تبلیغ‌کننده نقد» رد می‌کند، و مرد ادبی بریتانیایی آرتور سایمونز. این سایمونز بود که کتابش در مورد شعر نمادگرای فرانسوی، الیوت را برای اولین بار در مقطع کارشناسی با نویسندگانی مانند ژول لافورگ و تریستان کوربییر آشنا کرد و ثابت کرد که کلیدهایی هستند که به او اجازه می‌دهند صدای مدرنیسم را در آثارش باز کند.

الیوت به آن کتاب ادای احترام می کند و آن را "مقدمه ای برای احساسات کاملاً جدید" و "مکاشفه" می نامد. الیوت می گوید ، اما این هدف را به خدمت گرفته است ، فقط به این دلیل که او هنوز با شعر Symons آشنا نبود. وقتی صحبت از مطالب آشناتر می شود - به عنوان مثال ، کتاب Symons در مورد نمایشنامه های شکسپیر که الیوت در حال بررسی است - نقص انتقاد وی ساده می شود. این نقص آنچه الیوت انتقاد "امپرسیونیستی" می نامد ، رویکردی است که ظاهراً "سابقه وفادار از برداشت ها ، بی شمار یا بیش از خود ما را تصفیه می کند ، از ذهن ما حساس تر از خود ما است."

الیوت او را نامگذاری نمی کند ، این اسکار وایلد بود که در مقاله خود در سال 1890 "منتقد به عنوان هنرمند" فرمول کلاسیک این رویکرد را به انتقاد ارائه داد. در اینجا وایلد از سرنگونی سلسله مراتب متعارف که نوشتن خلاق را بالاتر از انتقاد قرار می دهد ، لذت متناقض را می گیرد. وایلد می گوید: "بالاترین انتقاد ، خالص ترین شکل تصور شخصی ، خلاقیت بیشتری نسبت به خلقت دارد."منتقد هنر را از تجربیات هنری خود خارج می کند. انتقاد "رکورد روح خود شخص" است زیرا با اشعار عالی ، نقاشی یا موسیقی روبرو می شود. و از آنجا که هدف از هنر چیزی غیر از تحریک چنین برداشت هایی در مخاطبان خود نیست ، می توان گفت که هدف هنر الهام بخش انتقاد است - وارونگی مستقیم از اعتقاد معمول مبنی بر اینکه هدف انتقاد افزایش قدردانی ما از هنر استواد

با توجه به این ایده ، الیوت به نقطه ضعف انتقاد امپرسیونیستی اعتصاب می کند ، یعنی "هنر" که آن را ایجاد می کند - سابقه کلامی یک تجربه زیبایی شناختی - هرگز به اندازه هنری که الهام بخش از آن تجربه است ، خوب نیست. در حقیقت ، الیوت استدلال می کند ، مستقیماً یک منتقد سعی می کند انتقادات خود را به یک اثر هنری تبدیل کند - برای رقابت با شعر ، بازی یا نقاشی که در مورد او می نویسد - واضح تر نشان می دهد که او قادر به هنری رایگان نیستایجاد. الیوت با یک منتقد مانند سیمونز می نویسد: "خواندن گاهی اوقات احساسات خود را برای تولید چیز جدیدی که انتقاد نیست ، ایجاد می کند ، بلکه اخراج ، بیرون کشیدن ، تولد خلاقیت نیست."این استعاره نشان می دهد ، انتقاد زیبایی شناختی ، سقط جنین ، سقط جنین است. در چنین منتقدین ، "نقص نشاط یا انسداد مبهم وجود دارد که مانع از رسیدن طبیعت می شود."

این استعاره توضیحی در مورد اینکه چرا شاعران بهترین منتقدان شعر را می سازند ، نشان می دهد: آنها سعی نمی کنند از نثر برای اهداف زیبایی شناسی استفاده کنند که فقط شعر می توانند به آن دست یابند. الیوت می نویسد ، انتقاد از یک هنرمند "انتقاد خواهد بود و نه رضایت از یک آرزوی خلاق سرکوب شده."او سیمونز را با شاعر آلگرنون سوینبورن ، که شعر او از نظر هیپنوتیزم موسیقی است ، تضاد می کند ، اما نثر او واضح و منطقی است. نثر سیمونز ، الیوت خاطرنشان می کند ، شبیه به نثر Swinburne نیست ، بلکه آیه او ، که آن را به وجود می آورد و بین و نه شعر واقعی و نه انتقاد واقعی.

در عوض ، چه انتقاد واقعی به نظر می رسد ، به عنوان مثال ، الیوت به عنوان مثال نشان می دهد. این کاملاً چشمگیر نیست ، بلکه منطقی و استدلالی است ، مهمتر از همه با تعاریف واضح. نگاهی به "منتقد کامل" از منتقد فرانسوی Remy de Gourmont گرفته شده است ، که الیوت و پوند هر دو را تحسین می کنند: "Eriger en Lois Impressions Personnelles ، تلاش بزرگ و تلاش های بزرگ D'An Homme Sines est Sincère."هدف یک مرد "صمیمانه" این است که "برداشت های شخصی خود را در قوانین" بنا کنیم - فرمولاسیون الیوت در بدن مقاله به آن باز می گردد. او می نویسد: "لحظه ای که سعی می کنید برداشت های [زیبایی شناسی] را به کلمات وارد کنید ، یا شروع به تجزیه و تحلیل و ساخت آن می کنید ، به" ériger en lois "، یا شروع به ایجاد چیز دیگری می کنید."

با وخیم شدن مقاله ، مشخص می شود که الیوت معتقد نیست که منتقد باید به معنای واقعی کلمه قوانینی را در مورد چگونگی نگارش شعر صادر کند - روشی که منتقدان نئوکلاسیک قرن هفدهم هنگام تصریح اینکه همه درام ها باید وحدت های ارسطویی را رعایت کنندزمان ، مکان و عمل. الیوت می نویسد: "منتقد دگماتیک ، که یک قانون را تعیین می کند ، که یک ارزش را تأیید می کند ، کار خود را ناقص کرده است.""یک دستور. وادوادصرفاً یک تحلیل ناتمام است. "صدور یک قانون پتو یا ممنوعیت باعث ناراحتی در خواننده متفکر می شود. هنگامی که یک منتقد کار خود را به درستی انجام می دهد ، این مخالفت از این امر پیشی گرفته است. بینش منتقد به یک اثر خاص یا نویسنده آنقدر قانع کننده است که خواننده "قضاوت صحیح را برای خودش تشکیل می دهد."

هدف منتقد این است که روش خواندن خود را به مخاطبان خود تحمیل کند.

البته ، هیچ استانداردی از قضاوت عینی در ادبیات وجود ندارد. عمل قضاوت فرآیندی است که در ذهن انسان انجام می شود ، نه یک حکم دائمی یا کانن اعلام می کند که یک شاعر بهتر از دیگری است. آنچه الیوت با قضاوت "صحیح" معنی دارد ، واقعاً داوری است که منتقد می خواهد خواننده را اتخاذ کند. هدف منتقد این است که روش خواندن خود را به مخاطبان خود تحمیل کند ، آنقدر طبیعی و غیرقابل تحمل به نظر برسد که شخص چاره ای جز پیروی از آن نداشته باشد. این به نظر می رسد اقتدارگرایانه است ، و در واقع صدای بحرانی الیوت بسیار فرماندهی است ، اظهارات را صادر می کند که گویی خود مشهود هستند و مخالفان را با طعنه تیز از بین می برند.

اما راهی برای خواندن سرانجام راهی برای تفکر و تجربه است. شعر وسیله ای برای دسترسی به خواننده به افکار و تجربیات شاعر است ، اما وقتی یک شاعر این کار را انجام می دهد ، ما آن را هدیه می نامیم: شعر یک پیشنهاد یک ذهن به دیگری است ، راهی برای نقض انزوا دردناک معمول فرد. هنگامی که یک منتقد همین کار را انجام می دهد ، ارتباط آگاهی او تمایل دارد که یک تحمیل ، حتی یک عمل استکبار نامیده شود ، گویی منتقد می خواست ذهن خواننده را فرماندهی کند.

الیوت با حمله به "خرافات تورپید که قدردانی یک چیز است ، و انتقاد" فکری "چیز دیگری است ،" منتقد کامل "را نتیجه می گیرد. از این گذشته ، تلاش برای "تجزیه و تحلیل و ساخت" ، به ériger en lois ، از همان ریشه برای ایجاد شعر ناشی می شود: هر دو باید به عنوان پاسخ به تجربه درونی و تلاش برای به اشتراک گذاشتن آن تجربه درک شوند. الیوت می نویسد: "دو جهت حساسیت مکمل هستند."تفاوت آنها ناشی از تفاوت شکل است: شکل انتقاد لزوماً استدلالی و پزشکی قانونی است و به دنبال کنترل و تعریف به جای دادن و بیان است.

اما الیوت نشان می دهد و کنترل می کند ، در زمین زباله ، ریشه یکسانی دارد. در آخرین بخش شعر با عنوان "آنچه تندر گفت" ، هجا "DA" به عنوان آغاز کلمات مختلف سانسکریت تعبیر می شود: "Datta" به معنای "دادن" در حالی که "Damyatta" به معنای "کنترل" است. هنگامی که من برای اولین بار انتقاد الیوت را خواندم ، این تمایل به کنترل بود - برای تغییر شکل دنیای ادبیات مطابق با دیکته های انیمیشن خاص خودش - که بیشتر مرا تحت تأثیر قرار داد و از من درخواست کرد. منتقد جوان - و الیوت هنگام نوشتن مهمترین مقاله های خود در ابتدای فعالیت ادبی خود بود - نیاز به بیان آن انیموس به همان اندازه که شاعر برای بیان دیدگاه های خود نیاز دارد.

کنترل مطلق، در ادبیات و زندگی، هرگز زیاد دوام نمی آورد. الیوت بیش از دو یا سه دهه دوام آورد، اما امروز ناپدید شده است و حتی ممکن است به ضرر او تمام شود، زیرا جمهوری دموکراتیک‌تر ادبیات ما به شدت در برابر نوع اقتداری که او تجسم کرده است مقاومت می‌کند. آنچه باقی می‌ماند همان چیزی است که نقد او می‌کوشد ارائه دهد - شیوه‌ای خاص برای تجربه شعر که در نهایت از عمیق‌ترین نیازها و خواسته‌های او جدایی‌ناپذیر است. تمایل الیوت به پیچیدگی و دشواری، همراه با اشتیاق او برای نظم و انضباط؛نیاز او به تمایزات واضحی که به هر چیز اجازه می دهد آن چیزی باشد که هست و نه چیز دیگری. عشق او به گذشته و تمایل او به جذب شدن در آن، به گونه ای که خطر وجودی و وحشت زمان حال را منحرف کند - همه این ویژگی ها از نقد الیوت به همان اندازه که از شعر او، اندیشه او در مورد دین و سیاست، یا در واقع می درخشد. بیوگرافی اوو این وحدت، این توانایی برای تحت تاثیر قرار دادن شیوه زندگی خود در هر شکلی است که لمس می کند، که الیوت را به عنوان یک هنرمند بزرگ نشان می دهد.

پیامی از سردبیران

از معیار جدید و دفاع تسلیم ناپذیر از تمدن حمایت کنید.

اهدای شما تلاش ما را برای حفظ هدایای میراث فرهنگی تقویت می کند.

  • نویسنده : جعفري نقاره كوب پوريا
  • منبع : vlivanov.space
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.